حرمله الهی که خیر نبینی
هنوزم نخشکیده اشک رباب
با دلش چه کرده این غم که دیگه
نمیشه پیشش بیاری اسم آب
خواب اصغر و میبینه دائماً
زندگی میکنه با فکرعلی
تا غذا براش میارن میشینه
باز،زبون میگیره با ذکرعلی
واسه آرامش خاطر خودش
میره گهواره رو هی تکون میده
میون گریه لالائی میخونه
روزی صدبار توی روضه جون میده
بمیرم الهی بعدکربلا
افتاده بدجوری ازخواب و خوراک
میگه پیش چشم من بانیزه ها
درآوردن علی مو اززیرخاک
حدود یه سالی هست دیگه رباب
نمیشینه حتی زیر سایبون
توی آفتاب میشینه روضش اینه
آقامونا کشیدن تو خاک و خون
شاعر : محسن صرامی
- جمعه
- 28
- مهر
- 1396
- ساعت
- 16:27
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه