• پنج شنبه 30 فروردین 03


شعر مصائب اسارت شام -( شامیان را به گریه می انداخت )

1153

گیسوی پریشانش
روی نی گیسوی پریشانش 

 آسمان را به گریه می انداخت 

گریه های سه ساله دختر او 

 کاروان را به گریه می انداخت 

 

سنگ از روی بام می آمد  

سوی اهل امام می آمد 

آیه انتقام می آمد 

این و آن را به گریه می انداخت 

او علی بود و مثل جدش داشت  

خار در چشم و استخوان به گلو 

رد زنجیرها به گردن او 

 استخوان را به گریه می انداخت 

شانه های امام می لرزید  

تا موذن اقامه سر می داد 

آن‌چنان اشک ‌بر زمین‌می ریخت 

 که جهان را به گریه می انداخت 

می پرانید مستی از سر شب 

خطبه های منور زینب 

لبش اسرار بر ملا می کرد  

خیزران را به گریه می انداخت 

آه از آن پینه های پیشانی  

وای از این شیوه ی مسلمانی 

ناله می کرد مرد نصرانی 

 شامیان را به گریه می انداخت 

کربلا سر به سر فقط غم بود 

هرچه گفتند از غمش کم بود 

روضه ی شام بیشتر اما 

نوحه خوان را به گریه می انداخت 

شاعر : زینب احمدی

  • شنبه
  • 29
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 8:9
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران