منم رقیه
منـم رقیـه فـدای بابا
فـدای رأس جـدای بابا
شکسته دل در عزای بابا
کنم به گریه صـدای بابا
******
منـم رقیـه گلی شکسته
که در عزایت پدر نشسته
دو دیده ام را به روی دنیا
فغان و اشک شبانه بسته
شکسته دل از غم جدایی
نشسته ام تا که از در آیی
بیا پدر جان به جان زهرا
فقط تو بر درد من دوایی
منـم رقیـه فـدای بابا
******
به صحبت دل عمل نمایم
سـرِ بریـده بغـل نمایم
به شهـدِ نوش وصال بابا
لبـان خود را عسل نمایم
عزیز جـانـم بده امانـم
که بی تو دیگر نمی توانم
نه وقت شادی نه وقت ماتم
در این جهـانِ فنـا بمانم
منـم رقیـه فـدای بابا
******
پـدر دوباره مرا صـدا کن
دلـم ز بار عـزا جـدا کن
از این خرابه ببر به همراه
ز ظلـم آل یزید رهـا کن
رسیده یادم ز قتلگـاهت
که می نمودم به غم نگاهت
تنت به گودال ، سرت به نیزه
به دست جلاد رو سیاهت
منـم رقیـه فـدای بابا
******
از آن زمان تا کنون هوایت
نموده ام دم به دم برایت
به روی سینه زنم دو دستی
کنار عمـه در این عزایت
برای اینکه کنند خموشم
به تازیانه زدند به دوشم
ببین نمانده ز گوشِـواره
اثر پدرجان ، به هر دو گوشم
منـم رقیـه فـدای بابا
******
دو گونه هایم به رنگ نیلی
به ضرب مشت و به زور سیلی
نگفته پیدا بُود که چشمم
به سیل خون گشته مستطیلی
به هر کجایی به گریه رفتم
بـه جبـر آل امیـه رفتـم
شنیدم آنجا که عمه می گفت
فقـط بـرای رقیـه رفتم
منـم رقیـه فـدای بابا
******
چه می شود گر شوم فدایی
رها شـوم از غـم جدایی
به همره تو در این شب غم
از این خرابه رویم دوتایی
رقیه پر زد به اشک و ناله
به دیدگانی که بسته ژاله
دوباره غم های سروری شد
سرود سوگ گل سه ساله
منـم رقیـه فـدای بابا
******
شاعر : محمدرضا سروری
- شنبه
- 29
- مهر
- 1396
- ساعت
- 9:8
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه