گریه کرد و آه سردی از دل مضطر کشید
آن که با انگشت زخمی لاله ای پرپر کشید
کوچه کوچه شهر پیغمبر سراسر ناله شد
تا شهید زنده ی زینب عبا بر سر کشید
روضه یعنی بعد روز واقعه با دست خود
نیزه ها را یک به یک از پهلوی اکبر کشید
روضه یعنی که عموی خوش قد و بالاش را
تکه تکه مثل طفل کوچکی در بر کشید
از خجالت آب شد در پیش چشمان رباب
هر زمانی که گریزش به لب اصغر کشید
روضه یعنی اینکه این آقا به چشمش دیده است
بی حیا دشداشه اش را تا زد و خنجر کشید
بعد از این در روضه اش قافیه کم می آورد
او پدر را از دل گودال خون بیرون کشید
روضه ام امشب اگر مکشوفه شد شرمنده ام
او خودش مرثیه هایم را به خاک و خون کشید
روضه یعنی دست های ناتوانش بین راه
خارها از دست و پای زخمی خواهر کشید
روضه یعنی هرقدم در پیش چشمان ترش
دست شومی از سر آیینه ای معجر کشید
روضه یعنی روضه های ناتمام محفلش
باز هم مرثیه هایش به شبی دیگر کشید
رشته کوه درد و غم را مثل زخم کهنه ای
روی دوش خسته اش تا لحظه ی آخر کشید
مو کنان , مویه کنان بر سینه و سر میزنیم
یک علی دیگر از این خانواده پر کشید
شاعر : علیرضا خاکساری
- شنبه
- 29
- مهر
- 1396
- ساعت
- 12:5
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
علیرضا خاکساری
ارسال دیدگاه