اربعین لاله ها
اربعینی طی شده ، درغم هجر سری بر نی شده ، کشتۀ حبّ دیار ری شده ، هم بهاران دی شده ، هم به کام عالمی تلخ این سبوی مِی شده ، دیده ها گریان برای وی شده ، آمده با غصّه ها ، کاروانی با عزا ، ناله و افغان آه ، در زمین کربلا ، قتلگاه لاله های سر جدا ، با دو چشمان تری ، دل شکسته خواهری ، خواهر غم پروری در کنار مادری ، کودکان مضطری ، با دو چشمانی نزار، دیدگانی اشکبار ، بی قرار و دل فگار ، خسته از جور و جفای روزگار ، بی معین و غمگسار ، بی انیس و سایه سار، در پی دیدار یار ، جای جای این زمین پربلاست. هر یکی سویی دوان ، غرق در آه و فغان ، ناله های بی امان ، تشنه لب با یاد لعل تشنگان ، با دو چشمی خون فشان ، سینه ای لبریز آه ، با الم دوزد نگاه ، خواهری بر قبر شاه ، کودکی در علقمه در جستجوی آن عموی بی گناه ، روی دوش خود نشانده مشک آب ، تا رساند بر لب شیر دلیر بوتراب ، سوی دیگر مادری ، همرهش گهواره ای ، دیده تر بر تربت شش ماهه ای ، تا بگوید ذکر خواب ، الامان از قلب بی تاب رباب ، کی رها می گردد این مادر از این رنج و عذاب ، تا قیامت قلب زارش همنشین غصّه هاست .
اربعین لاله هاست
غم نوا در کربلاست فاطمه صاحب عزاست نینوا غرق بلاست خون به چشم مصطفاست
اربعینی طی شده اما دلی ، همنوا با بلبلی ، در عزای بوستان پر گلی ، سر نهاده بر سر خاک یلی ، سوزد از عمق درون ، تا به سر حدّ جنون ، در دیاری لاله گون ، مقتل آن لاله های واژگون ، گه بریزد اشک خون ، تا بشوید قبر شاه عالمین ، گه زند بر سر یدین ، در فراق روی زیبای حسین ، کشتة تیغ و سنین ، یادگار سرفراز خیبر و بدر و حنین ، الامان از دیدگان خون نگار زینبین ، داغ هفتاد و دو تن ، یاوران بی کفن ، شاهدان بی سر و پاره بدن ، قاسم و عبدله آن نوباوه مردان حسن ، اکبر گل پیرهن ، سایه ساران چمن ، سرفرازان همیشه باقی دشت و دمن ، عون و عبداله و حرّ و جعفر و فضل و وهب ، شیر حیدر ساقی احسان ، ابوفاضل دُر بحر ادب ، کشتگان حاکم خودکامة شام و حلب ، بی گناه و بی سبب ، خون روان بنموده از چشمان زینب وارث صبر و شجاعت افتخار شیرمردان عرب ، کاینچنین دلخسته از جور و جفای اشقیاست .
اربعین لاله هاست
غم نوا در کربلاست فاطمه صاحب عزاست نینوا غرق بلاست خون به چشم مصطفاست
اربعینست و عقیله یادگار مرتضا ، در زمین کربلا ، دل غمین داده ز کف ، اختیارش را در این صحرای طف ، رو نموده با اسف ، سوی دربار نجف ، گوید ای بابا نگاهی کن ببین بر ما چه رفت ، بین چه ها شد با جوانمردان کوی معرفت ، بین چگونه خاندان اطهرت ، کودکان مضطرت ، همره این دخترت آوارة هر کوی و هر برزن شدند ، عمر تو طی شد به دلجویی ز طفلان یتیم ، بوده اي در شادي و غم با دل آنان سهيم ، حاليا ای مظهر عدل و عدالت شاه مردان كريم ، بین چگونه با یتیمانت پدر طی کرده این قوم لئيم ، یا به ضرب تازیانه یا به سنگ و چوب و سیلی ، گشته نیلی روی طفلان نبوّت ، از جفای ظالمان بی مروّت ، حاكمان سرسپرده حامیان ظلم و استبداد و بيداد ، وارثان دورة ظلم و زمان جاهلیت ، قاتلان مردمان حرّ و آزاد و رهاست.
اربعین لاله هاست
غم نوا در کربلاست فاطمه صاحب عزاست نینوا غرق بلاست خون به چشم مصطفاست
گر گشاید سفرة دل کی توان دارد شنیدن ، برگی ازاین غصه چیدن ، در یم غم آرمیدن ، سروری زین بحر غمزا ، توشه ای از عشق مولا ، در درون بنما تو برپا ، با امید روز فردا ، ، کن خداوندا قبول این عرض اخلاص و ارادت ، هم سعادت هم سیادت ، هم به دنیا هم قیامت ، خود ببخشا این جماعت ، این عزاداران دربار امامت .
شاعر : محمدرضا سروری
- یکشنبه
- 30
- مهر
- 1396
- ساعت
- 6:1
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه