ای روشنايی سحر فاطميه ام
صاحب عزای خونجگر فاطميه ام
ايام می روند به اميد ديدنت
يك بار رد شو از گذر فاطميه ام
دست مرا بگير و به دنبال خود ببر
تا با تو طی شود سفر فاطميه ام
آقا! گناه، روزی چشم مرا گرفت
رزقی بده به چشم تر فاطميه ام
با خود هميشه گفته ام آيا نمی شود
ديدار روی تو ثمر فاطميه ام
وقتی شنيده ام كه ميايی به روضه ها
هر شب اسير و در به در فاطميه ام
پايان راه سينه زنی ها شهادت است
ای كاش گل كند هنر فاطميه ام
در می زنم كه اذن عيادت دهی به من
با اين اميد پشت در فاطميه ام
شاعر : محمد بیابانی
- دوشنبه
- 1
- آبان
- 1396
- ساعت
- 11:30
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
محمد بیابانی
ارسال دیدگاه