حالا که با سر آمدی این بار یکدفعه
خیلی شدم خوشحال ازین دیدار یکدفعه
باید به استقبال تو می آمدم اما
برخواستم ، چشمان من شد تار یکدفعه
از عمه تا امروز یاری خواستم حالا
دارم کمک میگیرم از دیوار یکدفعه
وقتی عمو شد باغبان لاله های سرخ
او که نباشد میشود گل ، خار یکدفعه
چشم عمو عباس روشن ، در میان شام
مردم به من خیره شدند انگار یکدفعه
از گوشواره ، از النگویم نپرسیدی ؟
دیدم مرا دیدی سر بازار یکدفعه
در خواب بودم ، خواب میدیدم که خوابیدم
بابا در آغوشت ، شدم بیدار یکدفعه
دیدم عمو رفته تو رفتی عمه پیشم نیست
شد آسمان روی سرم آوار یکدفعه
شاعر : علی قدیمی
- چهارشنبه
- 3
- آبان
- 1396
- ساعت
- 4:34
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
علی قدیمی
ارسال دیدگاه