• دوشنبه 3 دی 03


شهادت حضرت رقیه (س) -( روزی صنوبر بودم حالا دگر بیدم )

999

روزی صنوبر بودم
روزی صنوبر بودم حالا دگر بیدم

رعشه گرفته دست هایم بس که لرزیدم

گر چه کدر کرده است دستی روی ماهم را

اما به شب های خرابه باز تابیدم

 

دل داشتم من هم‌ چرا آنگونه رفتی تو

با خود نگفتی دختر خود را نبوسیدم؟!

 کار من از گریه گذشته وضعیت این است...

خندید یک دختر به من،، من نیز خندیدم

مردم ولی هرگز به روی خود نیاوردم

از تو چه پنهان من سرت را زیر پا دیدم

عمه خدا خیرش دهد خیلی مراقب بود.

عمه حواسش بود آن روزی که ترسیدم ..

حتی غلامان می شناسندم به چهره ،،،آه

در کوچه برده فروشان بس که چرخیدم

مانند هم روز و شبم تار است این مدت

با گریه از جا پاشدم با درد خوابیدم

 

شاعر : حسین واعظی

  • چهارشنبه
  • 3
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 5:13
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران