پاشو ببین که کوه دردم
پاشو می خوام دورت بگردم
خدا می دونه رفتنت رو
هنوز داداش باور نکردم
باورم نمی شه که تو زیر خاکی
من اسیر دشمن تو اسیر خاکی
کاشکی می مردم تا بریم با هم
پیش مادر که خیلی دلتنگم
ای حسین جانم
همینجا خیمه ها رو بردن
تموم زیورا رو بردن
داداش نبودی تو ببینی
که آبروی مارو بردن
غروب عاشورا رقیه تا رباب
بسته بودن داداش همه رو با طناب
می زدن ما رو تا می افتادیم
روی خاک زیر پا می افتادیم
ای حسین جانم
انگار پر از قفس گرفتم
کنار تو نفس گرفتم
اگر چه تازیونه خوردم
ولی سرت رو پس گرفتم
پیش تو رسیده خاکستر تنم
چهل روزه مهمون خنده ی دشمنم
خواهرت جون داد تو شام هر دم
آبروم رفت تو بزم نامحرم
ای حسین جانم
شاعر : محسن طالبی پور
- چهارشنبه
- 3
- آبان
- 1396
- ساعت
- 8:1
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
محسن طالبی پور
ارسال دیدگاه