• پنج شنبه 9 فروردین 03


ورود به کربلا -( یعنی نوشت عبدِ غمِ تو مرا خدا )

1196
1

توحیدِ اشکِ توست مرا کرده با خدا 
یعنی  نوشت  عبدِ  غمِ  تو  مرا خدا 

قبل از سجودِ خیلِ  ملک رو به ما بگو 
سجده به خاکِ پای تو کردیم ، یا خدا؟!

شبهای قدر رفت  اگرچه ، دلِ  مرا...
قدری  ز  قدرِ   ماتمِ    تو   بُرد   تا خدا!

پوشیده ام  لباسِ  سیاهِ   تورا اگر...
یکسال  کرده ام  دلِ شبها ،  خدا خدا!

زیباست طعنه خوردنِ در عشقِ یارِ ما 
روزِ حساب ، فاطمه هست و گدا خدا!!

عالم  به  زیرِ   پرچمِ  تو  سینه میزند
زهراست روضه خوان شده،صاحب عزا خدا.

این  دورِهم  نشستنِ  ما خیرِ اعظم است
اینجا  بگیر  جانِ  مرا ،    "باصفا خدا"

بیتِ خداست کعبه اگر پس چرا نمود
از کربلا حسینِ خودش را صدا خدا؟!!

منزل به منزل آمده  حالا  رسیده است 
این خاک را برای  شفاعت خریده است

اینجاست پای مرکبش از کار مانده است
چرخِ فلک  ،به  حالِ  خبردار مانده است

چشمانِ  مات و مُضطربِ  اهلِ  کاروان...
در  انتظارِ   امریّه    انگار   مانده است.

این  روزه ی سکوت اگر وا شود رواست
چندین نفس به لحظه ی افطار مانده است!

از محملی که پرده اش آهسته باز شد...
چشمی به قدّ و قامتِ  دلدار  مانده است!

آری ، دوباره زینب و دلواپسی و غم
پروردگارِ  صبرِ  جهان  زار  مانده است!

دیگر  پناهِ  عالمیان  بی پناه  شد 
از هر طرف چگونه  گرفتار مانده است!

هر یوسفی که آمده  حالا  مُعطّلش...
یک دشت تیر و نیزه خریدار مانده است!!

عبّاس پیشِ دیده ی زینب قدم بزن
اکبر بیا که غصه ی بسیار مانده است.

یک حلقه نور دوروبرِ  محملش گرفت 
آهی کشید وقتِ  نزولش دلش  گرفت

شاعر : حبیب نیازی

  • جمعه
  • 5
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 14:42
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران