چهل روزه که تنهای تنهام
رو گونه هام می باره اشکام
چهل روزه که تو رو ندیدم
ببین که از غمت خمیدم
اما رسیدم
پاشو ببین با حال زار بی بال و پر زینب رسیده
غصه ی تو منو سوزوند حالا دیگه خاکستر زینب رسیده
رسیدم اما نیمه جونم
نا ندارم روضه بخونم
می لرزه دستام آخه پیرم
میخوام کنار تو بمیرم
حاجت بگیرم
یادت میاد قرارمون. قرار نبود تنها بری تو
قرار نبود بدون من داداش کنار مادرم زهرا بری تو
یادم میاد اینجا شلوغ بود
میون قتلگا شلوغ بود
یادم نمی ره نیزه دار و
شمر لعین و بی حیا رو
جسارتا رو
اومد نشست رو سینه و خنجرش و گذاشت رو حنجر
می شنیدم مادرمون تو قتلگاه ناله می زد غریب مادر
شاعر : محسن طالبی پور
- شنبه
- 6
- آبان
- 1396
- ساعت
- 12:12
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
محسن طالبی پور
ارسال دیدگاه