گیرم زره نیافتی عمه , کفن که هست
گیرم سپر نیافتی عمه , بدن که هست
گیرم سپاه مسخره کردند : بچه است
تیغم به خوبیه سر ازرق زدن که هست
غصه نخور عمو , سپرت میشوم خودم
ابن الحسین کشته شد ابن الحسن که هست
من جنگ میکنم , تو نفس تازه کن عمو
فرصت به قدر غارت یک پیروهن که هست
دیدند زاده ی حسنم من , که تاختند
از پشت این نقاب چگونه شناختند ؟
شاعر : حمیدرضا محسنات
- شنبه
- 6
- آبان
- 1396
- ساعت
- 14:8
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
حمیدرضا محسنات
ارسال دیدگاه