آمده ام به کربلا
آمده ام به کربلا خاک تو را بسر کنم
خیمه غم بپا کنم جن وملک خبر کنم
آمده ام که گویمت شرح سفر عزیز جان
سنگ صبور من شوی غم زدلم بدر کنم
اسیر دشمنت شدم کوفه وشام رفته ام
آمده ام که صحبت از خم شدن کمر کنم
خیز وببین که در سرم موی سیه نمانده است
آمده ام کنار تو باقی عمر سر کنم
شرم کنم که گویمت رقیه در خرابه ماند
چگونه ذکر حال آن دختر محتضر کنم
از آن دمی که آمدم دوباره من به کربلا
به یاد روز واقعه دیده ز اشک تر کنم
یاد ابوالفضل وعلی،قاسم وعون وجعفرم
یاد به خون تپیدن غنچه ی نو ثمر کنم
یاد سر بریده ات خنجر خونی عدو
یاد خیام سوخته کودک بی پدر کنم
حال که هجر بین ما گشته تمام ای حسین
کاش شود کنار تو جان زتنم بدر کنم
شاعر : اسماعیل تقوایی
- سه شنبه
- 16
- آبان
- 1396
- ساعت
- 15:47
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه