یا مجتبی(ع)
مسموم زهر کین همسر، مجتبا شد
پاره جگر چارم گل آل عبا شد
مولا حسن ممنون زاین زهر جفا بود
زیرا که از یاد غم کوچه رها شد
خواندند نادانان مذل المومنینش
دلخسته ورنجیده از این افترا شد
صلح حسن سنگ بنای کربلا بود
با لشگری خائن حسن بر آن رضا شد
در روز آخر زینب آمد در بر او
تشت پر ازخون دیده نالان در نوا شد
گفتا الهی خواهرت زینب بمیرد
مظلومیت را زهر کین مشکل گشا شد
سر روی زانوی حسینش بود،جان داد
بیت حسن با گریه ها ماتمسرا شد
قاسم در آغوش عمویش ضجه می زد
او زود بر درد یتیمی مبتلا شد
بردند تا نزد پیمبر دفن گردد
تابوت او آماج تیر اشقیا شد
گلهای خون از نعش مولامان برویید
عباس او سر تا به پا خشم خدا شد
اما وصیت کرده مولا،خون نریزند
ناچار جای دفن مولا جا بجا شد
یک گوشه از خاک بقیع، گردید قبرش
عمر حسن هم با غریبی انتها شد
شاعر : اسماعیل تقوایی
- یکشنبه
- 21
- آبان
- 1396
- ساعت
- 17:33
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه