اگر آب را دجله نایاب کرد
شهادت تو را گوهری ناب کرد
دو دندان شیری به شش ماهگی
دل مادرت را علی آب کرد
نَمی از دو چشمش روان سوی گل
وز آن غنچه را قطره شاداب کرد
ندید او که شیرین زبانی کنی
فقط عکسی از خنده را قاب کرد
هوا گرم و سوزان عطش مثل نار
به حسرت نظر سوی گرداب کرد
ندای غریبی هل من معین
به گهواره او را چه بی تاب کرد
پدر غیر رسم دلیران رزم
اضافه تقاضا به آداب کرد
که ای قوم رحمی به طفلم کنید
ز خجلت نظر سوی اصحاب کرد
چه تیری رها کرد بر حلق او
به سمتش مگر نیزه پرتاب کرد
چو ماهی فقط کودکی شیر خوار
تلذی به دست پدر باب کرد
نه باب و رباب و نه خواب و نه آب
پیمبر لبش را چه سیراب کرد
علی را پدر با چه حالی دگر
روان جانب رب الارباب کرد
چنان سر به خاک غریبی نهاد
که گویی سجودی به محراب کرد
نه لالایی مادرش نی عجل
فقط تیر دشمن تو را خواب کرد
ز بیم ستوران و جسمی ضعیف
فراهم بر او قبر و اسباب کرد
ز گهواره تا نوک نی رفت اگر
بر این سِیرِ سر گریه مهتاب کرد
سر کوچکی که به نی بسته شد
درخشان زمین را چو شبتاب کرد
شاعر : جواد کلهر
- سه شنبه
- 23
- آبان
- 1396
- ساعت
- 17:42
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
جواد کلهر
ارسال دیدگاه