حق بده دل تپد از سینه به دیدار شما
از ازل آمده ام بر سر بازار شما
به سَرِ دار رود گر سر من عیبی نیست
نرود خار به چشمان گهربار شما
می نویسم به سرانگشت ندامت برگرد
ای پسرعَم نبود کوفه خریدار شما
کوفیان خائن و پیمان شکن و خونخوارند
شرط بستند سر چشم علمدار شما
لااقل گلشن خود را تو نیاور اینجا
داس ها تیز شده از پی گلزار شما
باز کرده در خانه به روی من یک زن
او بود مرد ترین یاور سردار شما
گوییا کوفه ندارد بجز از او مردی
من گرفتارم و او گشته گرفتار شما
کوفه دارد بجز از طوعه زنی دیگر هم
که بود شوهر او دشمن خونخوار شما
زن خولی است بود ساکن این شهر که دید
نیمه شب در دل مطبخ سر خونبار شما
گشته خاکستری از کنج تنور خانه
چهره همچو مه و عارض و رخسار شما
هودجی دید کز آن نور تلالو می کرد
مادری با قد خم گشته عزادار شما
نیزه و تشت زر و دیر نصارا و تنور
آن چه آمد به سرت نیست سزاوار شما
به خدا فلک نجاتی تو و مصباح هدی
دین حق یافت بقا در پی ایثار شما
شاعر : جواد کلهر
- سه شنبه
- 23
- آبان
- 1396
- ساعت
- 17:58
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
جواد کلهر
ارسال دیدگاه