• دوشنبه 3 دی 03

 جواد کلهر

السلام علیک یا ام البنین -( بعد زهرا خانه را ماتم گرفت )

1044
1

بعد زهرا خانه را ماتم گرفت
بند بند خشت ها را غم گرفت
سرگریبانی نصیب یار شد
خانه یکسر بر سرش آوار شد              
سینه مالامال درد و سوز و آه
بهر همدردی سیه پوشیده ماه
جز خدا حیدر ندارد یاوری
موج می زد خانه از بی مادری
مرد تنهای مدینه روز و شب
بود بهر کودکان در تاب و تب         
تا که آرد همسری شیر خدا
بهر فرزندان آن روحی فدا
همسری خواهد که در هنگام غم
کودکانش را بدارد محترم
حرف خود را گفت شاه بی بدیل
تا که یابد همسری بر او عقیل
یافت بانویی ستبر و پر توان
ماده شیری از تبار بی دلان
طالع بختش بلند و سعد بود
لایقش تنها فقط یک مرد بود
شهسوار لافتی میر عرب
حیدر کرار بود و شیر رب
گوئیا در خواب او هم دیده بود
ماه بر دامان او آمد فرود
شد نصیب فاطمه بنت کلاب
خادمی بر سید اهل شباب
آمد او تا سینه را گلشن کند
هم تنور خانه را روشن کند
گر چه نامش مثل زهرا فاطمه ست
فاطمه اینجا کنیز فاطمه است
صورتش در این سرا لطمه نخورد
طفل در لفافه اش دیگر نمرد
تا کسی از او نگردد دل غمین
نام او شد بعد از آن ام البنین
او کنیز و خاکبوس این در است
بهر فرزندان زهرا مادرم است
بر کلاف و تار و پود پیرهن
رج به رج می گفت جانم یا حسن
مادری بی نام اما پر نشان
خادمی وارسته همچون پرنیان
سوره ای در وصف او نازل نشد
هل اتی بی نقش او کامل نشد
او سراپا شور و پر احساس بود
میوه باغ دلش عباس بود
یک مدینه می زند زخم زبان
کم شده مهرش دگر بر کودکان
در کتاب و مکتب او زین سبب
اولین درسش شده درس ادب
کرد طفلش را بلا گردانشان
گشت همواره به دور راسشان
تربیت با شیر بر اطفال داد
خادمی بر آل عترت یاد داد
کاف و ها و عین و صاد و شور و شین
تا کند جان را فدا بهر حسین
در شجاعت زاده اش همتا نداشت
ترس در اعضای او معنا نداشت
بر مدار اختران فاطمی
یک قمر باشد که می گردد همی
عبد صالح در میان مومنین
شاه بیت کربلا روی زمین
در شهامت شرزه شیری آشنا
در سپاه شاه همچون کیمیا
در شهادت گوی سبقت را ربود
بر لبش آیات قرآن چون سرود
گر چه شد ام البنین هم بی بنین
بود وردش لعن بر شمر لعین
چار قبری کوچکی آن نور پاک
رسم کرده در مدینه روی خاک
جامه از داغ عزیزان می درد
او فقط دم از حسینش می زند
در رثای شاه بی مثل و قرین
روضه خوانی می کند ام البنین
لیک وقت رفتن از دنیا شده
همچو حیدر بی کس و تنها شده
کو علمدار و امیر با وفا
تا که گیرد زیر تابوت ورا
خواهشی دارد اگر مادر به جاست
آرزویش دیدن یک آشناست
وقت مردن راس او را از زمین
در بغل گیرد امیرالمومنین

 

شاعر : جواد کلهر

  • سه شنبه
  • 23
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 19:25
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران