خانه غرق های و هو شد ای دریغا ای دریغ
بغض در سینه فرو شد ای دریغا ای دریغ
در عزای نوگل باغ رسول
اشک و حسرت در سبو شد ای دریغا ای دریغ
آتش و خاکستر و دیوار و در
مهد قرآن زیر و رو شد ای دریغا ای دریغ
ضارب کوچه بیامد پشت در
باز با او روبه رو شد ای دریغا ای دریغ
بعد تنها نه بهار از زندگانی با علی
موسم هجران او شد ای دریغا ای دریغ
گلستانی که در آن یاس علی پامال شد
خالی از آن عطر و بو شد ای دریغا ای دریغ
طایر روحش دگر از جسم او پرواز کرد
خانه بی یاری نکو شد ای دریغا ای دریغ
اشک غربت ریخت حیدر در کنار فاطمه
نطق او بی گفت و گو شد ای دریغا ای دریغ
بهر تشییع تنی رنجور؛ تنها هفت تن
نیمه شب حاضر بر او شد ای دریغا ای دریغ
بانویی که بین کوچه صدمه خورد
راحت از دست عدو شد ای دریغا ای دریغ
رفت زهرا و نشد شانه دگر زلف سیاه
دخترت آشفته مو شد ای دریغا ای دریغ
خانه بعد از مادری تازه جوان
بیت الاحزانی بر او شد ای دریغا ای دریغ
کربلا هم شمر مثل پشت در
با لگد زد تا به رو شد ای دریغا ای دریغ
یافت یک انگشت زینب درمیان قتلگاه
باز گرم جست و جو شد ای دریغا ای دریغ
آب آزاد و کنار علقمه می گفت شمر
وقت تجدید وضو شد ای دریغا ای دریغ
خون پاک حنجر خشک حسین
نخل دین را آبرو شد ای دریغا ای دریغ
شاعر : جواد کلهر
- سه شنبه
- 23
- آبان
- 1396
- ساعت
- 19:28
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
جواد کلهر
ارسال دیدگاه