آتش نشان گشتی نشانی آتش دل
آتشفشان کردی به پا با رانش دل
این آتش سوزان نسوزانده پرت را
پرواز کردی تا بیابی رویش دل
بیش از همه بر حال مادرهایتان سوخت
قلب زمین در فصل سرد بارش دل
می کرد بهر یاری ات لحظه شماری
همکار یا امدادگر با پویش دل
گفتند آهسته صدای ناله آمد
اما چه سودی داشت غیر از رنجش دل
من فاطمیه پر حرارت دیده بودم
اما شده امسال افزون سوزش دل
سوزانده آتش گر سراپای شما را
باقی است اما از مدینه پرسش دل
زهرا به پشت در چرا افتاد از پا
با نعره دشمن به پا شد لرزش دل
ای کاش می کردید آنجا یاری از او
بودید آن جا مایه آسایش دل
گویی چنان ما بین آن دیوار و در بود
شد میخ هایش جای تیر و ترکش دل
از پا فتاد و سوخت جسم و جان مادر
نامی که باشد موجب آرامش دل
برخواست آن دم از نهاد کودکانش
آه شرر بار و نوای دلکش دل
گفتند اُما دیده ای پر اشک دارند
بغض فروخورده کجا و خواهش دل
ای کاش چشمان علی را بسته بودند
نبود دگر بیش از توان گنجایش دل
شاعر : جواد کلهر
- سه شنبه
- 23
- آبان
- 1396
- ساعت
- 20:18
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
جواد کلهر
ارسال دیدگاه