• یکشنبه 4 آذر 03

 جواد کلهر

حضرت معصومه (س) -( دلخسته از فراغم یارب رسان رضا را )

1431

دلخسته از فراغم یارب رسان رضا را
کن مستجاب یارب تنها همین دعا را
هر منزلی که رفتم نقش سراب دیدم            
پیوسته یادم آمد غمهای کربلا را  
معصومه زینب تو تو هم حسین من باش
چیزی دگر نخواهم بگذار این بنا را
حالا که تو حسینی بر محملم نظر کن
خواهم تو را ببوسم نی آن سر جدا را
زینب به چوب محمل سرزد تو سر به من زن
از نای خسته جانی بشنو تو این نوا را
دستان عمه ام را بستند گر چه آنها
در بین سربداران می جست مقتدا را
دشمن مدام می بست وقتی نظر به نی داشت
با تازیانه راه دیدار آشنا را
 بیمار را مداوا جز دیدن رخت نیست
از چشم پر ز مهرت خواهم من این دوا را
گر چه خودت غریبی من هم غریب گشتم
گر مُردم از فراغت روشن کن آن سرا را
قم تل زینبیه مشهد چو قتلگاه است
اما ندید آخر معصومه اش رضا را

 

شاعر : جواد کلهر

  • سه شنبه
  • 23
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 20:28
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران