• جمعه 2 آذر 03

 جواد کلهر

داغ زهرا (س) -( پیکر پاک نبی بر خاک است )

1275

پیکر پاک نبی بر خاک است
قلب زهرا و علی صد چاک است
در سقیفه همه یک دست شدند
بزدلانی همگی پست شدند
آنچه در صحبت آنها گم بود
عترت و عهد غدیر خم بود
عوض آنکه تسلی گویند
راه کج را همگی می پویند
این چه معیار مسلمانی بود
راه دیگر هدف ثانی بود
صحبت از غصب خلافت کردند
حمله بر بیت ولایت کردند
نه بر آن گشته که رخصت گیرند
هیزم آورده که بیعت گیرند
هرم شعله به در خانه رسید
بهر یاری علی یار دوید
یاعلی جان به ره فرمانت
فاطمه هست بلا گردانت
داغداری که پس از هجر پدر
پشت در آمد و گردید سپر
تا که ثانی نفسش را بشنید
زود بر آرزوی خویش رسید
با لگد زد به در بیت خدا
تا که از پای بیفتد زهرا
میخ در سرخ شد آن گونه که او
رفت بر سینه آن ماه فرو
در همان دم که صدا زد ابتا
غنچه نارس او گشت فدا
بر لبش بود علی؛ پروا کرد
شرم از بی کسی مولا کرد
گفت یا فضه برس بر دادم
یاری ام کن که ز پا افتادم
به خدا محسن من را کشتند
سند قتل مرا بنوشتند
سینه طفل مرا سوزاندند
فاتحه بر پسر من خواندند
میخ در گر چه ندارد تقصیر
حاضرم بر تن من بارد تیر
دست او بر کمر حیدر بود
ضربت خصم جدایش بنمود
پشت در فاطمه اش رفت ز هوش
شعله با اشک علی گشت خموش
بسته شد دست علی تا به رسن
خیره بر دست پدر ماند حسن
گو چهل مرد هجوم آوردند
تا که از خانه علی را بردند
تازیانه به کف قنفذ بود
تا مغیره گره کار گشود
سنگدل بازویش از کار افتاد
مرتضی دید که بر خاک افتاد
تا که یکبار دگر هوش آمد
بانگی از فاطمه بر گوش آمد
گفت فضه، که علی را بردند
قلب آن راضیه را آزردند
چشم کم سو شده، ره را گم کرد
معجرش را به سرش محکم کرد
هستی اش را سوی مسجد بردند
قلب سوزان ورا آزردند
دید زهرا که علی تنها بود
صحبت از بی کسی مولا بود
زیر لب گفت خدایا آنجا
بهر من خانه نشین شد مولا
نیمه جانی که نبی را روح است
فاطمه با بدنی مجروح است
بهر امداد علی باز آمد
او خرامان و به صد راز آمد
گر فلک شعله شود آیم پیش
نکشم دست من از رهبر خویش
گفت ای قوم رهایش سازید
تیغ را از سر او اندازید
غیر نفرین دگرش چاره نبود
وای بر تیرگی قوم جهود
چه کند شکوه برد نزد خدا
دستش از دست علی گشته جدا
با وجودی که سراپا مهن است
دست بشکسته به دست حسن است
می رود بار دگر سوی بقیع
بر مزار مه گلبوی بقیع
می رود گر چه عزادار نبی است
او فقط مونس و غمخوار علی است
سینه سوزان شده از غربت او
سر نهد بر حرم و تربت او
مو پریشان کند از بهرغمش
یا کشد بر سر خود پیرهنش
آنچه را که هدف قرآن بود
اسدالله به سلمان فرمود
که دگر فاطمه ام را دریاب
نکند شکوه کند او بر باب
گفت سلمان که علی فرموده
راه ما پیروی از حق بوده
صبر کن فاطمه در راه خدا
تا که اسلام بگردد ابقا
جز خدا نیست مرا واهمه ای
تو قرار دل من فاطمه ای
تا که فرمود که مولا برگرد
فاطمه  امر ورا اجرا کرد
شکر حق رو به سوی خانه نهاد
ورنه ارکان زمین می افتاد
بهر یاری علی آمده بود
با نگاهش به علی گفت درود
زنده ام تا به سر کوی علی              
نشود کم به خدا موی علی
ز جهان مثل تو سیرم کردند
نوجوان بوده و پیرم کردند
همه هستی او حیدر بود
رو به درگاه خدا کرد سجود

 

شاعر : جواد کلهر

  • سه شنبه
  • 23
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 20:42
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران