اشك حسن خرج عزاي فاطميه
ويرانه ي قبرش بناي فاطميه
آه دلش سوزانده ناي فاطميه
در روضه اش پيداست پاي فاطميه
بايد كه خرج روضه هاي مجتبي شد
شايد كه زهرا از بديهامان رضا شد
دل راتمنايي به جز عشق حسن نيست
هرسينه اي را لايق عشق حسن نيست
عشقي كريمانه تر از عشق حسن نيست
در كربلا كم صحبت از عشق حسن نيست
كرببلا وقتي كه صحبت از حسن شد
قاسم فدايي شهيد بي كفن شد
زينب كجايي كه حسن مادر ندارد
مادر بماند با وفا همسر ندارد
حالش خرابست و از اين بدتر ندارد
اما حسن حالي از اين بهتر ندارد
حالا كه وقت ديدن مادر رسيده
آقا همين يك دم نفس راحت كشيده
يعني به چشمش ديده غوغاي مدينه
خوني كه مي باريد از پهلو و سينه
دستي كه سيلي گشت و شد بر چهره پينه
آن آتش بيداد و ظلم و جور و كينه
يعني به چشمش ديد زهرا خورد سيلي
در كوچه ي غربت ز اعدا خورد سيلي
آن صحنه را از خاطرش بردست يا نه؟
پهلوي زخم مادرش بردست يانه
آن ناله هاي خواهرش بردست يا نه
آن لحظه هاي آخرش بردست يا نه
چشم حسن هر دم برايش گريه مي كرد
بر ماه افتاده در آتش گريه ميكرد
رضا شینی
- چهارشنبه
- 24
- آبان
- 1396
- ساعت
- 20:34
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
ارسال دیدگاه