• جمعه 7 اردیبهشت 03

 مجتبی صمدی شهاب

مثنوي حضرت رسول اكرم صلوات الله عليه و آله -( وقت عروج روح رسول خدا رسيد )

1091
1

وقت عروج روح رسول خدا رسيد
از مأذنه صداي اذان عزا رسيد
سهم وجود آل عبا رنج و غم شده
از پنج تن ستاره اي از نور كم شده
چشم يتيم مكه زماني كه بسته شد
شهر مدينه از نفس افتاد خسته شد
دلشوره هاي فاطمه شد اشك و زمزمه
اشكي به رنگ خون چكد از چشم فاطمه
داغ نبي زفاطمه اش صبر برده است
مانند مادري است كه فرزند مرده است
برگونه هاي فاطمه لطمه نشسته است
از اين فراق غمزده چهره شكسته است

رنگ افق ز داغ پيمبر كبود شد
شبنم زديده هاي علي سيل و رود شد
دو شاهزاده روي تن حضرت رسول
افتاده اند ناله زنان همره بتول
آه حسن صداي غريبانه ساز شد
كام حسن به نوحه و مرثيه باز شد
حال حسين حال يتيمي بهانه جوست
گويي دوباره تشنه لب بوسه بر گلوست
گويد به ناله در بر پيغمبر از محن
خيز و دوباره بوسه بزن بر گلوي من
گويد پدر دوباره حسينت زجان ببوس
خيز و دوباره جاي لب و خيزران ببوس
در اين عشيره سخت تر از هر وداع نيست
اينجا كسي ز داغ كه بي اطلاع نيست
اين خانواده صاحب اصلي محشرند
از هركسي زماتم خود با خبر ترند


بايد كفن بدست بگيرد علي ولي
اي واي اگر امان بدهد پست اولي
بر دين استوار الهي زيان رسد
پاي طناب واي اگر به ميان رسد
اي واي اگر غدير خم از يادها رود
حيدر به بند غربت شيادها رود
بعد ازنبي خدا نكند شعله پا شود
زهرا به كوچه ها سپر مرتضي شود
دشمن پس از نبي نكند بهر تعزيت
ضرب لگد به در بزند بهر تسليت
اي واي اگر كه محسن ششماهه جان دهد
ايكاش ميخ در به تن او امان دهد

 

شاعر : مجتبی صمدی شهاب

  • چهارشنبه
  • 24
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 20:38
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران