گمنامی او را نفهمیدند نامی ها
هرگز نشد آشفته از بی احترامی ها
آری نشان از داغی بازار تهمت هاست
وقتی که خالی می شود دورت ز عامی ها
در مهربانی شهره بود آنقدر که حتی
خوردند از نان حلال او حرامی ها
حتی سگی را رد نکرد از سفره لطفش
لبخند میزد در جواب بی مرامی ها
در بین شهری که محبت را نمی فهمید
تنها حسن همسفره می شد با جذامی ها
من شک ندارم کام او با زهر شیرین شد
زهری که مرهم بود خود بر تلخکامی ها
شاعر : محسن کاویانی
- پنج شنبه
- 25
- آبان
- 1396
- ساعت
- 8:48
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
محسن کاویانی
ارسال دیدگاه