• دوشنبه 3 دی 03

 حسن لطفی

مرثیه حضرت ختمی مرتبت صلوات‌الله -( در پیشِ من آتش مزن بال و پَرَت را )

2768
2

در پیشِ من آتش مزن بال و پَرَت را
خونین مکن جان پدر چشم تَرَت را

فردا همینکه جمع کردی بسترم را
آماده کن کم‌کم عزیزم بسترت را

آماده کن از آن کفنها دومین را
بیرون بیاور یادگار مادرت را

بگذار روی سینه‌ام باشد حسینت
بگذار بر قلبم حسن را دخترت را

بگذار با طفلان تو قدری بسوزم
حالا بگویم حرفهای آخرت را

زاری مکن بر حال من با حال و روزت
خاکی مکن دنبال بابا معجرت را

تو بار شیشه داری و می‌ترسم از تو
خیلی مواظب باش طفل دیگرت را

وقتی که  می‌ریزند هیزم روی هیزم
وقتی که می‌سوزاند آتش سنگرت را

بابا حواست باشد آنجا مُحسنت را
بابا مواظب باش پشتِ در سرت را

ای کاش می‌شد روضه‌ی بازو نمی‌شد
وقتی علی می‌شوید آهسته پَرَت را

این جمله‌ی آخر عزیزم با حسین است:
"با خود مَبَر در قتلگه انگشترت را"

 

شاعر : حسن لطفی

  • جمعه
  • 26
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 19:58
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران