وارث حق پیمبر شد علی
بعد چندین سال رهبر شد علی
عدل حیدر کوفه را مجذوب کرد
مرتضی اوضاع بد را خوب کرد
حق هرکس را به حق دارش رساند
دزد سرکش را سر جایش نشاند
سهم هرکس را ز بیت المال داد
کوفه شد شهر علی و عدل و داد
شهر کوفه شد مسلمان علی
کوفه شد شهر محبان علی
شهر کوفه پایگاه شیعه بود
لشگر کوفه سپاه شیعه بود
رشته حق پاره شد بعد از علی
کوفه هم بیچاره شد بعد از علی
کوفه بعد از مرتضی تغییر کرد
در میان یک دو راهی گیر کرد
کوفه شهر فتنه نمرود شد
شهر با فتنه غبار آلود شد
شیعه را از راه حیدر دور کرد
فتنه چشم کوفیان را کور کرد
شیعه از راه علی گمراه شد
کوفه همراه عبیدالله شد
بچههای مرتضی را کوفه کشت
دومین خون خدا را کوفه کشت
کوفه بر جان پیمبر نیزه زد
قلب اهل بیت را بر نیزه زد
کوفیان ایمان خود را باختند
عمه سادات را نشناختند
زینب این غم را تحمل میکند
بر خدای خود توکل میکند
مثل حیدر بین کوفه خطبه خواند
کوفه را زینب سر جایش نشاند
خطبه ای خواند و جرس ها قطع شد
با دم زینب نفس ها قطع شد
کوفیان گفتند این پیغمبر است
یا امیرالمؤمنین بر منبر است؟
دختر شیر خدا لب باز کرد
غرشی کرد و سخن آغاز کرد
حمد مخصوص خدای مصطفی ست
نام بابایم علی مرتضی است
کوفیان! یا اهل خَتْلِ و الغَدَر
باغهای وعدههاتان بیثمر
کارتان هر روز و شب زاری شود
اشکهاتان تا ابد جاری شود
از تقاص کار خود ترسیدهاید؟
رشته کردید آنچه را ریسیدهاید
رشتههای جانتان بر باد رفت
پایهی ایمانتان بر باد رفت
اهل نیرنگ و نفاق و کینهاید
کینههای مخفیِ در سینهاید
گرچه در ظاهر علیه دشمناید
باطناً از پشت خنجر میزنید
زینت بی ارزش و پاخوردهاید
نقرههای سنگ قبر مردهاید
مثل گُلهای میان منجلاب
از لجنزار ریا خوردید آب
ننگ بر اعمال زشت کوفیان
هست آتش سرنوشت کوفیان
نالههاتان تا ابد ساکت مباد
کوفه لعنت بر تو و آل زیاد
ننگ بر دامان خود انداختید
در قیامت منزلی بد ساختید
دستتان بر خون پاک آلوده است
مصطفی از غصه خاکآلوده است
تا ابد ننگ است بر دامانتان
آب را بستید بر مهمانتان
دین فروشان ذلیل و مرتدید
سکهی ذلت به نام خود زدید
تا ابد هستید مدیون حسین
ریخت بر دامانتان خون حسین
قلب پیغمبر از این غم پاره شد
اهل بیت مصطفی آواره شد
کوفیان! در حق ما بد کردهاید
راه آلالله را سد کردهاید
هیچکس مثل شما مخذول نیست
توبههاتان تا ابد مقبول نیست
آسمان در این عزا خون گریه کرد
در غم خون خدا خون گریه کرد
از دو چشم خویش خون جاری کنید
کم بخندید و فقط زاری کنید
عصمت زهرا میان کوفه است
در میان محملی مکشوفه است
اهل کوفه چشمهاتان کور باد
دستتان از رحمت حق دور باد
بین آتش آخرِ راه شماست
بد عذابی در کمینگاه شماست
کوفه! نفرین دو عالم بر تو باد
رفت زینب مجلس ابن زیاد
جای زینب نیست در بزم شراب
کنج مجلس اشک میریزد رباب
دست زینب را عبیدالله بست
حرمت زینب در آن مجلس شکست
پیش چشمان عزیزان حسین
چوب میزد روی دندان حسین
فتنه را بنت علی سرکوب کرد
بچه مرجانه را مغلوب کرد
گرچه اهل بیت زینب شد شهید
هیچ چیزی غیر زیبایی ندید
شاعر : آرش براری
- جمعه
- 26
- آبان
- 1396
- ساعت
- 20:14
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
آرش براری
ارسال دیدگاه