در آفتاب به رویت بزن نقاب رباب
تو سوختی جگر من شده کباب رباب
از آن زمان که شنیدی حسین آب نخورد
در آفتاب نشستی نخوردی آب رباب
نگاه کن چقدر رنگ روت برگشته
بلند شو ننشین زیر آفتاب رباب
رباب گریه نکن قدری استراحت کن
بیا بخاطر زینب کمی بخواب رباب
اگر شهید شد عباس مادرش راضی است
دگر بیا و خودت را نده عذاب رباب
تو از کنار حسینت تکان نمیخوردی
تورا به زور کشیدند با طناب رباب
عروس مادر من! همسر برادر من!
نبود جای تو در مجلس شراب رباب
بگو چه کار کنم نا سکینه دق نکند؟
زبان گرفته برای تو، ای رباب رباب...
شاعر : آرش براری
- جمعه
- 26
- آبان
- 1396
- ساعت
- 20:41
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
آرش براری
ارسال دیدگاه