آقا نیا اینجا غریبی
نداری تو یا رو حبیبی
نیا که می ترسم رقیه
ببینه که شیب الخضیبی
کوفه از ماها کینه داره قصد یاریمون و نداره
نیا وعده هاشون دروغه تموم کوفه نیزه زاره
یابن الزهرا کوفیا رو وعده هاشون پا گذاشتن
دونه دونه رفتن و من رو تو غربت جا گذاشتن
بی وفاها یارتو آقا تک و تنها گذاشتن
خسته شدم آقا شکسته سبوی من
بسته شده همه ی درها به روی من
غم توی وجودم نشسته
تارو پود عمرم گسسته
خونی شده لبهای خشکم
دندونم و کوفه شکسته
روی دارالاماره آقا یاد ششماهه ی ربابم
خدا می دونه جز غم تو نمی ده هیچ غمی عذابم
جان زهرا مادرت دلشوره دارم من براتو
کوفیا کردن مهیا بین این راه قتلگاتو
لااقل برگرودن آقا از همونجا بچه هاتو
نیا حسین که کوفه شهر جسارته
نیا حسین سهم رقیه اسارته
شاعر : محسن طالبی پور
- یکشنبه
- 5
- آذر
- 1396
- ساعت
- 14:12
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
محسن طالبی پور
ارسال دیدگاه