• پنج شنبه 1 آذر 03


شعر زیبا در مدح و ولادت امام محمدباقر(ع)-باز هم طبع دل، شکوفا شد

3707
3

باز هم طبع دل شکوفا شد   بزم عشق و طرب مهيا شد
مردي آمد ز خانواده ي نور   مهر او در دل همه جا شد
آسمان در مقابلش خم شد   خاک هم نزد مقدمش پا شد
آفتاب آمد و همه ديدند      چه شکافي به علم پيدا شد
و کسي نيست مثل خوي او
وحده لا اله الاهو

جبرئيل آمده به کف سيني   پر ز ميوه,گلاب و شيريني
مهد او روي دست حورا بود  بين تور و روبان تزئيني
دست شيطان به بند قنداقه    نشود اهل توبه؟! بدبيني!
يک کفه عشق و يک کفه مولا   چه عياري چه شان سنگيني
با تجلاي کوثر آمد او
با سلام پيمبر آمد او
آمده تا که پرده بردارد             بهر افشاي حق نظر دارد
وقت ميلاد او همه گفتند       «چه قدر فاطمه پسر دارد»
او ز نسل سلوني است،بپرس!        از تمام فنون خبر دارد
دست تاريخ مي نويسد که   چه کسي مثل او جگر دارد-
-پيش ظالم ز مدح خود خواند
وسر جاي خويش بنشاند
از دل ما صفا رود؟! هرگز          مهر اين مقتدا رود؟! هرگز
زاهدي بي ولايت و عشقش         تا وصال خدا رود؟! هرگز
از در خانه اش کسي ديده        دست خالي گدا رود؟! هرگز
وقت جولان نشد,دلاوري است!     تير آقا خطا رود ؟! هرگز
کاش تيري به قلب ما بزند
بر مزار من و تو پا بزند
پدرش مقتداي اذکار است            مادرش در پناه ديوار است
ازدحامي به پشت بيت حسين       هر دلي در خيال ديدار است
برو فردا بيا دگر دير است          گوش عاشق مگر بدهکار است
همه او را زيارتش کردند             اي خدا نوبت علمدار است
گفت در گوش او به غمخواري
جانشين مني علمداري
کربلا آمد و قيامت شد            وقت بي ياري و اسارت شد
ديده هاي امام باقر ديد            که به زينب چسان اهانت شد
عمه هايش به بند زنجيرند          ناله اي کرد و غرق غيرت شد
آه افسوس! دست او بستند             آرزومند روز عزت شد
نيزه اي قهرمان جنگ سر است
اشک مي ريزد و نظاره گر است

  • دوشنبه
  • 24
  • خرداد
  • 1389
  • ساعت
  • 14:51
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران