• دوشنبه 5 آذر 03


متن شعر -( ای امامی که بابِ حاجاتی )

714

ای امامی که بابِ حاجاتی
"ای که سر تا به پا کراماتی"
"تو که پاکی و مثل بارانی"
کی سزاوار این جنایاتی

مبتلایی و فارغ از تقصیر"
"دست و پای تو بسته در زنجیر"
از جفا های آن ستم پیشه
نه تو را چاره نه تو را تدبیر

کس مَپرسید از غصه های تو
زخمِ سیلی بر گونه های تو
بر تنت ردِّ تازیانه ها
آهِ غم دارد لحظه های تو

روضه هایت  بس درد جانسوز است
جانِ تو بیزار از شب و روز است
همدمی غیر از آه و ماتم نیست
دردِ تو کمتر از محرّم نیست

جسمِ گلبرگت لاغر و بی جان
شد زمینگیرِ گوشه ی زندان
ای گرفتارِ رنج و محنتها
در شرر، جانت از غمِ هجران

زخمِ زنجیرها بر تنت کاری
چشمه های خون از تنت جاری
ای شکیباتر از غمِ ایّوب
روزگارِ تو رنج و بیزاری

ای امامی که بابِ حاجاتی
ای که سر تا به پا کراماتی
تو که بر هر چه درده درمانی
از چه در زخم و در جراحاتی

شاعر : هستی محرابی

  • یکشنبه
  • 19
  • آذر
  • 1396
  • ساعت
  • 10:12
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران