زمین از اشکِ عزا گُل شد
ز شوقِ او جاده ها گُل شد
به زیرِ پای همه زائر
از اینجا تا کربلا گُل شد
راهِ جاده روشن و تاریک
گهی پهن است و گهی باریک
بوی عطرِ کربلای عشق
شد اینک بر شامه ها نزدیک
کنون آمد وعده ی دیدار
به شوقِ مولا قدم بردار
تمام این دشت و بیابان
جای تیغ و خارِ مغیلان
بریختند زیرِ قدم هایت
شاخه شاخه لاله و ریحان
ببین زینب آمده از شام
تداعیِ تلخیِ ایام
یک اربعین از غمِ جانان
نه روز قرار و نه شب آرام
کنون آمد وعده ی دیدار
به شوقِ مولا قدم بردار
ببین گنبد گشته نمایان
بگوش آید ناله ی طفلان
حرم بر پا روضه ی گودال
سرِ نیزه بین سرِ قرآن
سلامی بر القمه کن تو
نیابت قصدِ همه کن تو
زیارتِ اربعینش را
به زیرِ لب زمزمه کن تو
کنون آمد وعده ی دیدار
به شوقِ زینب قدم بردار
برو با پای شتابانت
ببین آمد وصلِ جانانت
شده گلدسته نمایانت
گلِ تکبیر جاریِ جانت
تو ای زائر خوش به احوالت
جابر آمده استقبالت
از این صفا وُ سعادت که
مَلک صف در صف به دنبالت
کنون آمد وعده ی دیدار
بگو یا زهرا قدم بردار
زمین از اشکِ عزا گُل شد
همه جای ردِ پا گُل شد
از اینجا تا مرقدِ مولا
تمامِ این جاده ها گُل شد
رسیده شوقِ وصالِ یار
حسین حسین گو قدم بردار
شاعر : هستی محرابی
- سه شنبه
- 21
- آذر
- 1396
- ساعت
- 8:4
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه