خبر پیچیده گویا پیکری آتش گرفته
درون یک قفس بال و پری آتش گرفته
خبر ضدّ و نقیض آغشته با بیم و امید است
شنیدم چشم های مضطری آتش گرفته
در آن سو شوهری محصور در کشتی آتش
در این سو چشم خیس همسری آتش گرفته
غمی سوزان که آتش می زند آتشفشان را
چه کرده با وجود خواهری آتش گرفته
چرا خورشید باید در دل دریا بسوزد
به جا مانَد از آن خاکستری آتش گرفته
نوازش های آب ای کاش باشد مرهم درد
به زخم لاله های پرپری آتش گرفته
هوای فاطمیه در دل ما تازه تر شد
به یاد ناله های مادری آتش گرفته
اگر آهن بسوزد سخت می سوزد تن یاس
چه کرده با تنَش میخ دری آتش گرفته
نگاه خسته گان را به شب باران سپردند
که فرزندان میهن بین آتش جان سپردند
درون یک قفس بال و پری آتش گرفته
خبر ضدّ و نقیض آغشته با بیم و امید است
شنیدم چشم های مضطری آتش گرفته
در آن سو شوهری محصور در کشتی آتش
در این سو چشم خیس همسری آتش گرفته
غمی سوزان که آتش می زند آتشفشان را
چه کرده با وجود خواهری آتش گرفته
چرا خورشید باید در دل دریا بسوزد
به جا مانَد از آن خاکستری آتش گرفته
نوازش های آب ای کاش باشد مرهم درد
به زخم لاله های پرپری آتش گرفته
هوای فاطمیه در دل ما تازه تر شد
به یاد ناله های مادری آتش گرفته
اگر آهن بسوزد سخت می سوزد تن یاس
چه کرده با تنَش میخ دری آتش گرفته
نگاه خسته گان را به شب باران سپردند
که فرزندان میهن بین آتش جان سپردند
- یکشنبه
- 24
- دی
- 1396
- ساعت
- 14:13
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اسماعیل شبرنگ
ارسال دیدگاه