• جمعه 2 آذر 03


شعر مدح و مصیبت حضرت زهرا (س) -(مگر نگفت پیمبر چه حرمتی دارد؟)

1993
2

کسی که نام بلندش جلالتی دارد
بهشت زیر قدم هاش شوکتی دارد
کسی که خانه ی او قبله ی ملائک بود
و عرش هم ز همین خانه برکتی دارد
نشسته کعبه به سجده به پای سجادَه اش
اگر که روی زمین کعبه حرمتی دارد
هر آنچه هست خیالی و وهم باشد، لیک
وجود نوری زهرا اصالتی دارد 
ز عطر و بوی خوش یاس فاطمی باشد 
اگر که فصل بهاران طراوتی دارد
عسل کجا و طعامی که فاطمه می پخت
طعام نان جویِ او چه لذّتی دارد
فدایِ سادگیِ خانه ی محقّر او
که بر تمام عوالم شرافتی دارد
ز نور چادر او می شود مسلمان شد
به زیر چادر خود او ابهّتی دارد
کریم و بنده نواز و رحیم و رحمان است
ببین که حضرت زهرا چه رحمتی دارد
گدای خانه ی زهرا، فقیر هرگز نیست
گدای خانه ی زهرا شرافتی دارد 
بیا به صبح قیامت ببین کسی را که ...
... نبوده عاشق زهرا، چه حسرتی دارد
ولی میان صف محشر، عاشق زهرا
به گرد شمع وجودش چه عزّتی دارد
بدون مهر حسینش کسی بهشت نرفت
اگرچه روز و شب آن کس عبادتی دارد
خوشا به حالی کسی که فدای زهرا شد
شهید راه ولایت سعادتی دارد
ولی چه سود که قبرش غریب و پنهان شد
نه گنبدی ، نه رواقی ، نه تربتی دارد
مگر که فاطمه ارثیه ی رسول نبود؟
مگر نگفت پیمبر چه حرمتی دارد؟
نشست پای علی جان خود فدایش کرد
نشست تا که بگوید چه غیرتی دارد
گذشت از همه هستش برای هست علی
برای یاری مولا چه همّتی دارد
چرا جواب علی را نمی دهند اینجا
که واسطه شده زهرا...، چه غربتی دارد
ولی امان ز غلافی که بازویش خورده
نه طاقتی به دو دستش، نه حرکتی دارد
همین که شانه به دستش گرفت، امّا آه ..
فتاده شانه ز دستش، مشقّتی دارد
دو چشم خسته ی او بسته می شود از درد
گمان کنم به تنش او جراحتی دارد
عقیق سرخ علی رنگ زرد شد، ای وای
خودت بخوان به کنایه، چه محنتی دارد
ولی همیشه به فکر غروب عاشوراست
به فکر زینب و اینکه: چه طاقتی دارد!!!
...
سری به نیزه بلند و حسین در گودال
میان نیزه و خنجر، چه غربتی دارد
تنش به زیر سم مرکب است و امّا او
نه شکوه ای ز بلا، نه شکایتی دارد

  • جمعه
  • 6
  • بهمن
  • 1396
  • ساعت
  • 23:37
  • نوشته شده توسط
  • وحید ولوی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران