• پنج شنبه 6 اردیبهشت 03

 محمد جواد پرچمی

اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا -(با سوختن شام وصالش را سحر كرد)

1934
2

يا حبيب الباكين

با سوختن شام وصالش را سحر كرد
مارا غم پروانه خيلي خونجگر كرد

مشتاق شمعى ، عاشقى را هم بياموز
بايد كه گاهى مثل پروانه خطر كرد

عمدا مرا پيش رقيبان كم محل كرد
ديدار او خون دلم را بيشتر كرد

صدبار گفتم دوستت دارم ولى او
هر دفعه من را به طريقى دست بسر كرد

ديروز جا افتادم از ذكر قنوتش
آخر چه شد از بردن نامم حذر كرد

ديشب بنا بود از خودش با من بگويد
ديد از خودم نگذشته ام صرف نظر كرد

گفتم چه ميخواهى ز جانم گفت جانت
هركس فداى من نشد خيلى ضرر كرد

من كه نميدانستم او دارد مي آيد
خيرش قبول آنكس كه من را هم خبر كرد

يا سنگ خورده يا سرش بر سنگ خورده
هر كه شبى از كوچه ليلى گذر كرد

مثل زليخا هيچكس تاوان نداده
كفاره اش را داد كارى هم اگر كرد

نازى بكش ، كارى بكن ، چيزى بياور
حالا چه ديدي شايد ايندفعه اثر كرد

راهم كه كج شد عاقبت راهى نشان داد
قربان آنكس كه مرا از ره  بِدر كرد

مديون آن رندم كه اشكم را درآورد
دلسوز تر بود آن كه من را ديده تر كرد

اشكم در آمد گريه كردم او دلش سوخت
خاكى كه دادم را خودش تبديل زر كرد

ميل مدينه داشتم  كربُبلا داد
مادر مرا نذر حسينش دربدر كرد

از فاطمه جز مادرى كردن نديدم
من را خريد و وقف غمهاى پسر كرد

چه مادرى ، هم پهلويش ، هم بازويش را
پاى على او محسنش را هم سپر كرد

تنها همينقدر از غمش فهميده ام كه
با مادر ما هرچه كرد آن ميخ در كرد

نه ، نه ، نه تنها فاطمه افتاد نه ، نه
خيبرشكن را ميخ در ، زير و زبر كرد

  • شنبه
  • 7
  • بهمن
  • 1396
  • ساعت
  • 4:1
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران