باز هم رو بر این در آوردم 
بهر این آستان ، سر آوردم 
گفتم از پا فتاده ام ، گفتند 
رو بر این در بیاور آوردم 
چه جز آلودگی ، به همراهم؟ 
در حریمی مطهر آوردم 
باغ طاعت ز خشکسالی سوخت 
شاخ بی برگ و بی بر آوردم 
همه جا ، تیربار و آتش بود 
لاجرم ، رو به سنگر آوردم 
گر چه تر دامنم ز کرده ، ولیک 
اشک را دامنی تر آوردم 
هر زمان زد هوای قم به سرم 
گویی از شوق ، پر در آوردم 
بر حریمت که باب حاجات ست 
داورم داده ، باور آوردم 
از جوار رضا رسیده ، سلام 
از برادر به خواهر آوردم 
دل نباشد درون سینه که من 
با خود اسپند و مجمر آوردم 
وز دل خون چکان خود ، شب و روز 
دیده ای خون فشان تر آوردم 
مرهمی نه ، به روی زخم دلم 
پدرم ، داغ دختر آوردم 
دست ، خالیست لیک با شعرم 
حب زهرا و حیدر آوردم 
بیت بیت ام به یاد اهل البیت 
یک سبد گل معطر آوردم 
شعرم از سوز روز عاشوراست  
بوی گل های پرپر آوردم 
مورم و خوشه چین خرمنشان  
توشه ای بهر محشر آوردم 
- شنبه
- 7
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 12:24
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
- 
                            حاج علی انسانی

 
                 
                 
                
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه