زهرای من
قلبم بدون بودن تو
یک لحظه آرامش نداره
دنیا با من از وقتی رفتی
دیگه سر سازش نداره
در رو عوض کردم که زینب(س)
بیشتر از این گریه اش نگیره
ترسیدم از اینکه یه موقع
زینب کنار در بمیره
پاشو ببین بارون اشکام
بی وقفه باریدن گرفته
اشکام روی پلکام نشسته
از چشم من دیدن گرفته
بی تو نمیتونم بمونم
تو شهری که شد قاتل من
از بین ما وقتیکه رفتی
شد بی قرای حاصل من
وقتیکه سیلی خوردی دنیا
پیش چشام شد تیره و تار
بین در و دیوار خونه
تو بی گناه رفتی روی دار
با تازیونه زد به بازوت
ملعون میزد با پا به پهلوت
حالا باید با دست خسته
واست بسازم من یه تابوت
این خاک حاصلخیز چشمام
باز دونه ی زاری گرفته
پاشو ببین راه گلومو
یک مرگ اجباری گرفته
- شنبه
- 7
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 13:4
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
جعفر ابوالفتحی
ارسال دیدگاه