انسيه الحورا
یا قادر و یا قاهر و یا من هو الهو
دیگر رسیده صبر صدیقه به یک مو
شب ها فقط ذکرش شده عجل وفاتی
این روزها که درد بسته خنجر از رو
حتی اگر زینب زند بوسه به دستش
تشدید خواهد شد دوباره درد بازو
کاری شده دیگر تمام زخم هایش
کارش گذشته دیگر از درمان و دارو
اوج مصیبت شد خلاصه در همین حرف
انسیه الحورا گرفت از محرمش رو
پیش علی که نه،ولی در راه رفتن
دستی به دیوار است و آن دستش به پهلو
این را حسن میداند و دیوار و کوچه
دیگر ندارد چشم های مادرش سو
دارم بنا یک عمر از این داغ باشم
آشفته دل،آشفته سر،آشفته گیسو
- شنبه
- 7
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 13:57
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محسن صرامی
بهرام طاهری
جونم آقا محسن ایول بهرام هستم
شنبه 7 مهر 1397ساعت : 10:55