ببخش از اینکه بیش از این
نشد برات کاری کنم
حتی تو تشییعت نشد
واست عزاداری کنم
از حالا تا آخر عمر
دیگه چشای من تره
نایی تو پام نمونده که
منو به خونه ببره
کی انتقام از
زمونه میگیره
دلم براتو
بهونه میگیره
خونه خرابم بعدِ تو
آوارِ غم ها رو سرم
دردِدلام رو بعد از این
باید واسه چاه ببرم
صبح تا به شب شب تا سحر
چشمم سوی تابوتته
تمومِ لحظه هام پُر از
حال و هوایِ خوبته
از وقتی رفتی
غمم فراوونه
حال و هوامو
کسی نمی دونه
تموم خاطرات تو
مونده برام به یادگار
می میرم و زنده میشم
شدم به درد و غم دچار
نگفتی اما میدونم
تو کوچه چی اومد سرت
تو رفتی اما برا من
مونده سکوت پسرت
بعد تو زهرا
خیبر شکن نیستم
آب میشه شمع
وجود من کم کم
نشد برات کاری کنم
حتی تو تشییعت نشد
واست عزاداری کنم
از حالا تا آخر عمر
دیگه چشای من تره
نایی تو پام نمونده که
منو به خونه ببره
کی انتقام از
زمونه میگیره
دلم براتو
بهونه میگیره
خونه خرابم بعدِ تو
آوارِ غم ها رو سرم
دردِدلام رو بعد از این
باید واسه چاه ببرم
صبح تا به شب شب تا سحر
چشمم سوی تابوتته
تمومِ لحظه هام پُر از
حال و هوایِ خوبته
از وقتی رفتی
غمم فراوونه
حال و هوامو
کسی نمی دونه
تموم خاطرات تو
مونده برام به یادگار
می میرم و زنده میشم
شدم به درد و غم دچار
نگفتی اما میدونم
تو کوچه چی اومد سرت
تو رفتی اما برا من
مونده سکوت پسرت
بعد تو زهرا
خیبر شکن نیستم
آب میشه شمع
وجود من کم کم
- پنج شنبه
- 12
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 20:3
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
گروه شاعرانه ها سبک
ارسال دیدگاه