ندانی که بابا چها دیده ام
زبعد تو دیگر نخندیده ام
سفارش نمودی مرا برهمه
رعایت زاین خلق نادیده ام
زبعد تو آتش بپا کرده اند
ز آن آتش کینه ترسیده ام
لگد بر در خانه ام کوفتند
ز ضرب در و میخ نالیده ام
یدا...را دست بستند ومن
به حال علی زار گرییده ام
شدم سخت بیمار ودر بیت وحی
به بستر غریبانه خوابیده ام
چه شبها که از دست نامردمی
ز ابر غم وغصه باریده ام
دعایم به هجران تو مرگ شد
زدنیا دل خویش ببریده ام
رسیده پدر لحظه ی آخرم
دگر سفره ی عمر برچیده ام
پدر جان چه سازند از بعدمن
علی ویتیمان غمدیده ام
- سه شنبه
- 17
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 14:16
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه