?السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَة?
ای عدو از کینه ی مولا مزن
با لگد بر پهلویِ زهرا مزن
ای عدو رحمی نما بر حالِ او
پشتِ در گو مانده او تنها مزن
با غضب در میزنی این خانه را
گر نشد این در به رویت وا مزن
زین جفا کن ای عدو صرفِ نظر
آتشی بر خانه یِ زهرا مزن
آن زمان دستِ علی را بسته ای
فاطمه را بینِ این دعوا مزن
استخوانِ پهلویِ بشکسته را
میزنی، پس لااقل با پا مزن
یکّه وُ بی یار و تنها مانده او
ضربِ سیلی در رُخش پیدا مزن
پای او را خانه ی شورا مکش
از برای بیعت و امضا مزن
ای که او را لجّه ی خون میکشی
این چنین بی معجر و مأوی مزن
گر کشاکش تا به مسجد می بری
در میانِ کوچه ها او را مزن
همسرِ مولا خجالت می کشد
پیشِ چشمِ این همه زنها مزن
ای عدو گر کینه داری با علی
او به جرمِ کینه با مولا مزن
آن جناقِ سینه ی بشکسته اش
میخ در را کنده گو از جا مزن
فاطمه را خاطرِ داغِ پدر
بابتِ آن گریه یِ شبها مزن
دامنش یک لاله ای نشکفته است
تا شوَد در دامنِ او وا مزن
کوچه های شهرِ یثرب شاهدند
دامنش از خون شده دریا مزن
محسنش این غنچه ی پژمرده را
دامنِ خون خفته در لالا مزن
بینِ زنها حرمتش بشکسته ای
بینِ زنها این چنین رسوا مزن
ای که بینی گشته بازویش کبود
با غلافت بر سرِ زهرا مزن
شرم کن ای ظالم از رویِ نبی
شد کمان آن قامتِ رعنا مزن
بابِ او احمد نبیِ مرسلین
بر یگانه دخترِ بابا مزن
استخوانِ پهلویِ بشکسته را
ای تو ظالم اینچنین با پا مزن !
#لعن_الله_قاتلیک_یا_فاطمة_الزَّهرا(س)
"هستی محرابی"
- پنج شنبه
- 19
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 23:0
- نوشته شده توسط
- ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه