مانند شمعی از مصائب آب می شد
زینب برای وضع او بی تاب می شد
منظورم از این بیت صارت کالْخیال ست
این آخری چون گوهری نایاب می شد
همسایه ها کینه از او در دل گرفتند
با آن که از شادی شان شاداب می شد
از لکه های روی ماه آن روز گفتند :
هم درد مادر گریه ی مهتاب می شد
آتش به جان خانه می زد با چه رویی
شخصی که اسماً جزوی از اصحاب می شد
آتش به درب خانه زد، یعنی از آن روز
آتش میان این جماعت باب می شد
تا میخ بر جانش دخیل خود ببندد
دیوار محکم بود و در اسباب می شد
از داغ زهرا مرتضی با کار هایش
آماده ی رفتن سوی محراب می شد
علی اصغر یزدی
- جمعه
- 20
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 1:40
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
علی اصغر یزدی
ارسال دیدگاه