ای که غایب گشته ای از دیدگان
ای زمین وآسمان را روح وجان
ای خدا را باقی ی روی زمین
آخرین والی حق در این جهان
ای عدالت را سرانجامی نکو
اي امید جمله ی مستضعفان
ای که می بینی ولی نادیده ای
ای امام پرده پوش مهربان
شیعیانت سالهایی منتظر
چشمهاشان مانده بر ره خونفشان
جمعه ها بگذشته پی در پی مدام
بی نشانی از تو ای در نهان
هر جوانی پیر وهر پیری برفت
آرزویش دیدن رویت عیان
یوسف زهرا دگر هجران بس است
ای بهاران، ده تو پایان این خزان
آفتاب زندگی بر ما بتاب
گرم کن هر خانه وهر آشیان
ای طلوعت بهر هر ظالم غروب
مطلع شعر عدالت در زمان
گر که بینم روی زببای ترا
در رهت قربان کنم جانانه جان
العجل یا حجت بن العسکری
الامان ای روح قرآن الامان
- جمعه
- 20
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 13:59
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه