مهدیا! بوی ظهورت بر دل و جان می رسد
انتظارِ سینه سوزت کی به پایان می رسد؟
کوچه های شهر را با اشک می شویم هنوز
چشم در راهم، که آن جانانه جانان می رسد
کوچه های شهرِ ما بوی غریبی می دهد
کی گلِ زیبای نرگس از گلستان می رسد
گر چه می سوزد صدایم در شرارِ بی کسی
بر شب دلگیر ما آن نور تابان می رسد
گر چه ماییم و غبارِ سال و ماهِ انتظار
بر کویر سینه ی ما بوی باران می رسد
سینه ای داریم از سوزِ فراقش سوخته
آن چراغ آرزو ماهِ شبستان می رسد
می رسد آن کو دلش آینه ی رازِ خداست
با لبی سرشار از آواز قرآن می رسد
صبرِ ما آخر رسد یا حُجَت اِبنِ العَسکری
انتظارت در کدامین جمعه پایان می رسد؟
"الّلهُمَّ عَجِّل لِوَلیکَ الفَرج"
#هستی_محرابی
- یکشنبه
- 22
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 17:43
- نوشته شده توسط
- هستی محرابی
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه