السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِالْعَالَمِينَ
دوباره تازه شد داغِ کبودیِ سر و رویت
که حتی سنگ میگرید برای زخمِ بازویت
پرو بالِ کبوتر را کسی حتی نمی بندد
عجب! از دستِ نامَردَم کمین کرده به پهلویت
بگو ای کوثرِ قرآن تو که این صحنه را دیدی
چه حالی بر علی آندم فتاده شعله بر مویت؟
تو می سوزی ولی کاری ز دستتش بر نمی آید
که آندم تیغِ ظالم با غضب می آمده سویت
گناهت گو چه بوده که، به این تاوان تو محکومی
ز پا میزد به پهلویت میانِ دست گیسویت
میانِ کوچه انگاری غمِ محشر شده بر پا
مگر بابا کشد دستِ نوازش بر سر و رویت
الهی بشکند دستی که پرپر کرده ریحان را
شکسته با چه بیرحمی پرو بالِ پرستویت!
#هستی_محرابی
- چهارشنبه
- 25
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 0:7
- نوشته شده توسط
- هستی محرابی
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه