• دوشنبه 3 دی 03

 اسماعیل تقوایی

مادر پسرها -(شاد بودم زعلی چار پسر مانده مرا )

1099
3

شاد بودم زعلی چار پسر مانده مرا

همچو عباس یکی قرص قمر مانده مرا



شاد بودم که حسین چار فدایی دارد

لشکرم در نظرش جلوه نمایی دارد



غره بودم که مرا ام بنینم گویند

مادر چار یل ماه جبینم گویند



یاد دادم به حسینم همه مولا گویند

به رضایش همگی راه خدا را جویند



در سفر همره زینب همه راهی کردم

پسرانم همه را کرببلایی کردم



مهر رخشان پسرهای من عباسم بود

اشبه الناس پدر تازه گل یاسم بود



کربلا بود وحسین بن علی یاری کرد

هم که سقا شد وهم خوب علمداری کرد



هردو دستش زبدن در ره دینش افتاد

شیر من باد حلالش که چه زیبا جان داد



پسران دگرم هم همه گشتند فدا

همره خون خدا وبه ره دین خدا



چون زقتل پسر فاطمه آگاه شدم

ناله از دل بزدم غرق غم وآه شدم



بهر عباس شنیدم کمرش خم شده بود

بی علمدار دلش وادی ماتم شده بود



زینبم گفت بغل کرده تن بی سر را

تن عریان حسین آن شه بی یاور را



بهر من کرببلا زخم دلی کاری بود

کارمن گریه شد وحالت من زاری بود



می نشستم به بقیع با پسر عباسم

نوحه خوانی من واشک وغم واحساسم



نیستم ام بنین چونکه ندارم پسری

در مدینه شده ام مرغک بی بال وپری



بعد عباس وحسین وپسرانم دیگر

جز خیال سفر مرگ،ندارم در سر



کاش مرگ آید ومن راحت از غم بشوم

راحت از ماتم عاشور محرم بشوم

  • دوشنبه
  • 7
  • اسفند
  • 1396
  • ساعت
  • 19:47
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران