به علی قسم به علی قسم که ستارهء سحرم بمان
ز مدینه حرف سفر مزن مرو یک دم از نظرم بمان
همه جا انیسی و مونسم همه کاره ام همۀ کسم
شده خواهشم که تو را قسم به وجود شعله ورم بمان
به تنم توان به دلم قرار به رخم نشست غم روزگار
تو خودِ سپر خودِ ذوالفقار به حمایتم سپرم بمان
ز غم ای بهار چه خزان شدی به جوانی ات چه کمان شدی
نگران شدم نگران شدی مرو از برم به برم بمان
نگرانِ زخمِ تنت شدم متوجهِ حسنت شدم
نگرانِ بی کفنت شدم به هوای دو پسرم بمان
نکنم عبور دگر از گذر گله دارم از درِ شعله ور
زغلاف تیغ ، زجفای در ز غم تو سوخت جگرم بمان
توکه تکیه گاه منی مرو نگرانِ آهِ منی مرو
همۀ پناه منی مرو تو چو سایه ای به سرم بمان
گُلِ دیده ات پُرِ شبنم است به دل علی غم عالم است
که بهشتِ بی تو جهنم است گلِ یاسُ محتضرم بمان
- یکشنبه
- 20
- اسفند
- 1396
- ساعت
- 14:31
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
مهدی مقیمی
ارسال دیدگاه