هر زمان سختی هر مرحله بی حد می شد
فاطمه مادر دلسوز محمد می شد
گاه با تیغ زبان یک تنه حیدر بود و
گاه در خواندن خطبه خود احمد می شد
برساند به نبی، یا به علی، یا زهرا؟
حامل وحی در این بیت مردد می شد
چه یتیم و چه اسیر و چه فقیر و مسکین
بهره مند از کرمش هر که می آمد می شد
چادر فاطمه از گبر مسلمان می ساخت
لاابالی درِ این خانه مقید می شد
پشت این در ملک الموت سه بار اذن گرفت
آتش و دود به اذن چه کسی رد می شد؟
چه گذشته است مگر در پس این در؟ که علی -
حرف در می شد اگر، حال دلش بد می شد
پاره ی جان نبی داشت به همراه پسر
روزی از کوچه ی شهر پدرش رد می شد
ناگهان شیشه ی عمر پسر افتاد و شکست
وسط کوچه همان شد که نباید می شد
مانده ام! دشمنش آخر چه گره داشت مگر؟
وا نمی شد اگر اینگونه نمی زد؟... می شد!
کاش می آمد و با کندن بنیان ستم
بانی ساختن مرقد و گنبد می شد
- یکشنبه
- 20
- اسفند
- 1396
- ساعت
- 14:45
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
داود رحیمی
ارسال دیدگاه