گریم از غم تو ادامه داره
قلبم بگو چجور طاقت بیاره
میلرزه دلماز یه بعص سنگین
اب خوش از گلوم نرفته پایین
میسوزم شب وروز به یادتو
زیر لب میخونم با اشک وآه
یادمه غروب عاشورا گرگارو دیدمدورقتلگاه
مگه میشه که یادمبره
غم لحظه ی اخر تورو
با چشات اینو گفتی بهم از تو قتلگاه خواهرم برو
جدا نمیشد از تو دشمنو
جدا نمیشد خواهرت ازت
جدا نمیشد چادر ازسرم
من تورو صدا میزدم فقط
حسین مهربون من
حسین همزبون من
حسین تنگه واسه تو
دل غرق خون من
حسین ای برادرم
**************
رفتی بدون من دلم رو بردی
رفتی خواهرتو به کی سپردی
رفتی تو دشمنا شدم گرفتار
پای ناموس تو واشد به بازار
مگه میشه که از یادم بره
چه بلایی سرماومد توشام
دشمنا به روی نیزه ها میزدنسرارو جلو چشام
از رو پشت بوم خونه ها
میزدن مارو با سنگ و چوب
توی بازار برده فروشا جامون دادن صبحا تا غروب
چی بگم از اون خاطرات تلخ
چی بگم از اون اتفاق بد
سه ساله شیرین زبونتو
حرمله ظالم چقد میزد
حسین مهربون من
حسین همزبون من
حسین تنگه واسه تو
دل غرق خون من
حسین ای برادرم
******
میمیره خواهرت وقتی که یاد
بزم جهنمه ابن زیاده
یادم نمیره از یزید نامرد
ازروی دشمنی باهات چکار کرد
میتونم مگه باور کنم
خونیت شد لبت از خیزرون
یه طرف رباب افتاد زمین
یک طرف سکینه گرفت زبون
برنداشتم ازت چشممو
چرا چشماتو بستی داداش
میدونم دل تو طاقت
دیدن غریبیمونو نداشت
سه ساله چقد بار غم کشید
از بعد تو یک روز خوش ندید
تو خرابه از بسکه گریه کرد
به آرزوهاش آخرش رسید
حسین مهربون من
حسین همزبون من
حسین تنگه واسه تو
دل غرق خون من
حسین ای برادرم
- شنبه
- 11
- فروردین
- 1397
- ساعت
- 21:23
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
حسین نوری
ارسال دیدگاه