• سه شنبه 15 آبان 03

 حسن لطفی

شعر شهادت حضرت زینب از حسن لطفی -(نام زینب می‌برم شعرم پریشان می‌شود)

3915
3

نام زینب می‌برم شعرم پریشان می‌شود
نام زینب می‌برم این ابر باران می‌شود

نامِ زینب بردم و دریا مودب ایستاد
باز اقیانوس نا آرام  طوفان می‌شود

چادرش قدری بتابد آب می‌گردد زمین
روزها در سایه‌اش خورشید پنهان می‌شود

در دعا می‌ایستد محراب حیرت می‌کند
از مناجات شبش سلمان مسلمان می‌شود

در مدینه سالها زهرا صدایش می‌کنند
وقت تفسیرش خود جبریل دربان می‌شود

خم نشد زانوی عباسش بجز در پای او
تا به محمل می‌رود اکبر شُتربان می‌شود

یک قدم خانم بیاید کوفه می‌پیچد بهم
یک قدم بی‌بی بکوبد شام ویران می‌شود

واژه‌هایش خطبه شد نهج البلاغه جمع شد
خطبه نه تیغ علی انگار عریان می‌شود

کیست این؟زهرا علی؟شایدحسن شاید حسین
حق بده آئینه از این اوج حیران می‌شود

***

بادهایِ کربلا خاکسترش را پس دهید
نیزه‌داران سایبانِ بسترش را پس دهید

لحظه‌های آخرش چشمش به این درخُشک شد
تیرهایِ حرمله آب آورش را پس دهید

خوب شد پیراهنی دارد گذارد بر دلش
گفت از بس یادگار مادرش را پس دهید

آه خیلی پیش او جایِ رقیه خالی است
می‌شود ای شامیان نیلوفرش را پس دهید

پیشِ او می‌گفت دختر_مرد شامی می‌زدش
لااقل انگشترش انگشترش را پس دهید

این طرف او داد می‌زد آن طرف  با او رباب
نیزه‌های بی مُروت حنجرش را پس دهید

آفتاب و نیزه و سنگ است... چیزی مانده است؟
کاشکی می‌شد بگوید اصغرش را پس دهید

ساعتی در دستتان اُفتاد دندانش شکست
خیزران در دستها  دیگر سرش را پس دهید

  • یکشنبه
  • 12
  • فروردین
  • 1397
  • ساعت
  • 18:2
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران