• سه شنبه 15 آبان 03

 حسن لطفی

شعر وفات حضرت زینب از حسن لطفی -(در بسترم و در آتشِ خورشیدم)

781

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

در بسترم و در آتشِ خورشیدم
اندازه‌یِ عُمرِ نوح هم غَم دیدم
یک جمله فقط قصه‌یِ عُمرِ من شُد
آمد به سَرَم از آنچه می‌ترسیدم

گفتم که زِ ساربان پس‌اش می‌گیرم
یک روز نفس زنان پس اش می‌گیرم
گفتم که تقاصِ خونِ لبهایت را
در شام زِ خیزران پس اش می‌گیرم

بر سینه‌یِ خود پیرهنت را دارم
بَد جور هوایِ دیدنت را دارم
وا کن گره‌یِ مُشتِ مرا تا بینی
با خویش عقیقِ یَمنت را دارم

این لحظه بدونِ سایه‌ات جانکاه است
باز آ و بگو که فاصله کوتاه است
هر چند تمامِ تَنِ من هم زخم است
کمتر زِ هزار و نُهصد و پنجاه است

  • یکشنبه
  • 12
  • فروردین
  • 1397
  • ساعت
  • 18:7
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران